بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم عجل لولیک الفرج والعافیة والنصر...
خب وامّا نفس ساختن این گوساله نشان میدهد که در این مجموعه، صنعت تا کجا پیشرفت کرده بود. این صنعت که مولود حضور این قوم در مصر نبوده است. این صنعت، مولود آموزشهایی است که در این اردوگاه به این قوم داده شده است. در حقیقت گرانبهاترین آموزشها را در اختیار این قوم قرار دادهاند؛ چون آن آرمان بسیار مقدس است. ولی مکتب حضرت موسی(ع) در حالی بین ایشان باقیمیماند که در اوج تعالیم است ولی ایشان مأموریتشان را پس از 40 سال انجام میدهند.حال ببینیم آن آرمان،که این قوم برایش انتخاب شدهاند، چیست. ما میدانیم هر قدر هدف عملیاتی، بزرگتر باشد، منّت قرارگاه بر لشکری که انتخاب شده بیشتر است. خداوند وقتی میگوید: «فضّلتکم علی العالمین» نشان میدهد آن هدف بسیار بزرگ است. ظاهراً آرمانی که خداوند متعال برای ایشان قرار داده است، جهانیسازی دین، یعنی گسترش مفاهیم دینی در سراسر دنیا، ولی در این زمانبندی معین، بوده است. وقتی به تورات مراجعه میکنیم میبینیم به آنها گفته میشود، مأموریت این است که از نیل تا فرات عبور کنید و هرکجا کف پای شما رسید، از برای شماست. در این بیان مشاهده، خداوند متعال، میکنیم جهانی شدن دین را بر عهدة ایشان گذاشته است. پس هدف در اردوگاه و پس از آن جهانی شدن است ولی جهانی شدن به عنوان یک آرمان الهی و دین خدا که به معنای عدالت الهی است.اما به تدریج در هدفشان تغییر رخ داده است. هدف، توسعة دین خدا به عنوان «عدالت» بود ولی هدف را از جهانی شدن به «توسعة قدرت» بنیاسرائیل تغییر دادند آن هم به عنوان یک نژاد که همین تغییر کوچک، این فساد را در جهان به وجود آورد.lآیا انتخاب بنیاسرائیل به عنوان قوم برتر برای انجام مأموریت الهی با توجه به وقایع تاریخی؛ مثلاً ایرادهای فراوان بنیاسرائیل انتخاب مناسبی بوده است؟بهطور کلی خداوند متعال از زمان حضرت آدم تاکنون انتخاب کرده است و انتخابهای خداوند براساس قابلیتها است نه براساس فاعلیتها، قابلیتها به معنای این است که این پدیده یا موجود اگر به آنچه خداوند فرموده عمل کند میتواند این کار را انجام دهد، امّا چون خداوند متعال تشریع میکند، یعنی میفرماید من دستورات را میدهم، آنها دیگر خودشان تصمیم میگیرند هم میتوانند انجام دهند و هم میتوانند انجام ندهند. درست مانند لشکری که برای انجام عملیات انتخاب شدهاند. این لشکر، ربات و آدمآهنی نیستند که حتماً دستورات را انجام دهند بلکه انسانها مختار هستند که قابلیت و توا ن انجام این کار را دارند ولی مجبور، به این معنا که اختیار از ایشان گرفته شود، نیستند.خداوند، انبیا را نیز براساس قابلیتها انتخاب کرده است و چون در این عالم شیطان وجود دارد بنابراین هرجا قابلیت باشد امکان انحراف هم وجود دارد. در همان ابتدا وقتی خداوند آدم را به بهشت فرستاد، اگرچه آدم انتخاب شده بود، ولی در همان جا نشان میدهد که همین آدم فریب میخورد. بنیاسرائیل هم مجموعهای هستند که قابلیت دارند و در بین مجموعه بشر آن روز، قومی که بالاترین قابلیت را داشتند همین قوم بنیاسرائیل بودند. یعنی اگر بخواهیم به بنیاسرائیل نمرهای بدهیم، بنیاسرائیل قومی پیوسته و دارای فهم و شعور و دارای سابقة دین و آموزش و تعهد به دین هستند. و تفضیل خداوند متعال، یک تفضیل بدون ملاک نیست. یعنی این قوم ملاکهای بیشتری برای انجام این کار داشتهاند، ولی شیطان را که نمیشود از روی زمین برداشت، وقتی قومی انتخاب میشود مطمئناً شیطان بیشترین سرمایهگذاری را روی همین قوم میکند. مثلاً کاری که سامری انجام میدهد، کار بزرگی است. سامری گوسالهای را قالبریزی میکند که در عین حال که گوسالهای طلایی است صدای گاو از او خارج میشود و این مسائل نشان میدهد این قوم با استعداد بودهاند. و وقتی فکرش به اینجا و اینچنین کاری میرسد نشان میدهد او با استعداد است ولی وقتی شیطان میتواند در او نفوذ کند و آن خواستهها را کشف میکند دیگر به بیراهه میروند. سامری در انحصارطلبی این کار را انجام میدهد و بروز این انحصارطلبی و قدرتطلبی در این حد نشان میدهد که بنیاسرائیل قوم با استعدادی هستند.lآیا نمیتوان گفت برای همة اقوام این مأموریت بوده ولی چون بنیاسرائیل آنرا به بیراهه کشاندهاند این قضیه قابل پیگیری و درس گرفتن است؟خداوند متعال مأموریتی را روی زمین تعریف کرده است. یعنی برای انسان قلة خیری را پیشبینی کرده و فرموده است آن چیزی که روی زمین آرمان است، همان قلّة خیر است. تمام انسانها هم مأمور هستند که این قلّة خیر را فتح کنند و برای انجام این کار روی زمین نیروهای انسانی لازم است. بنیاسرائیل هم انحراف پیدا کردند ولی این انحراف به این معنا نیست که در بین ایشان هیچ چیزی باقی نماند. در بین بنیاسرائیل، جریان یهود، جریان شر است ولی جریان انبیا و عاملین به خیرشان، جریان خیر است. یعنی هم یهود و هم مؤمنین ایشان از بنیاسرائیل هستند و بین ایشان مبارزهای رخ میدهد که خود این مبارزه مجموعاً برای کل جهان یک پیام خیر دارد؛ یعنی زمینه را برای ایجاد آن قله خیر بر روی زمین آماده میسازد. بسیاری از خوبیها از مبارزة همین بنیاسرائیل خوب با بنیاسرائیل بد بهوجود میآید. مثلاً زمینه پذیرش حضرت عیسی(ع) از همراهی بنیاسرائیل خوب با ایشان بهوجود میآید. بنابراین اگرچه پیدایش یهود در بنیاسرائیل یک ناهنجاری در این قوم بهشمار میرود ولی خطی از مبارزه و ظهور و بروز استعدادها هم در بین خوبها و هم بدها ایجاد میکند که همة اینها مجموعهای از تجربیات میشود که در اختیار قومی قرار میگیرد که خداوند، ایجاد قلة خیر را برعهدة آنها گذاشته است که این مجموعه همان «قرآن» است. بسیاری از مطالب قرآن تجربیاتی است که بدها و خوبهای ایشان را برای قوم جدید بیان میکند تا بفهماند شما هم ممکن است به همین صورت درگیر شوید، خوبیهای ایشان را هم نقل میکند و میفرماید شما هم میتوانید به همین صورت پیروز باشد. در عین حال که بقایای همین قوم گذشته که مأموریت از ایشان گرفته شده است تلاش میکنند مأموریت در دست ایشان باقی بماند. بنابراین بنیاسرائیل در مجموع برای عالم خیرند حتی آن بدهایشان وقتی بدها یک ناهنجاری روی زمین بهوجود میآورند آن ناهنجاری برای متصدی آن ناهنجاری و کسانی که آن ناهنجاری را پذیرفتهاند شر است ولی برای مجموعة خوبها خیر است. مثلاً یزید برای خودش شر است، برای یزیدها هم شر است ولی برای امام حسین(ع) و مجموعه حسینیها خیر محسوب میشود. چون اولاً حرکت یزید، بدیها را به نمایش گذاشت و ثانیاً اگر شهادت خوب است، این یزید بود که موجب شهادت امام حسین(ع) گردید. این عمل یزید دارای دو لایه است. یک لایه برای خودش و یک لایه برای دیگران. دقیقاً مانند آخرت، آخرت دو لایه دارد: یک لایه جهنم و یک لایه بهشت؛ که این بهشت از همان شهادت شهدا برایشان بهوجود آمده است.
ادامه دارد...
الهه | 9:37 صبح - پنج شنبه 89/10/30